رمان زیبای دو راهی عشق و هوس قسمت 4
صبح زود ار خواب پاشدم نگاهی به دور وبر کردم هوا افتابی بود...
صبح زود ار خواب پاشدم نگاهی به دور وبر کردم هوا افتابی بود...
ساعتي از رقتن شهاب گذشته بود يلدا هنوز روي تختخواب دراز كشيده بود...
بچه ها ترسيده بودن مهناز گفت:کجا زبيده؟...