رمان زیبای لعیای عشق قسمت دوم
لیلا چای اورد همه دور هم خوردیم . تا پاسی از شب...
لیلا چای اورد همه دور هم خوردیم . تا پاسی از شب...
داشتم فیزیک را حل می کردم که صدای مادرم بلند شد لعیا بیا کار داریم...
مرسی. ساعت نه آماده شو میام دنبالت....
دستشو تکون داد و گفت...
باور کنید خیلی متعجب شدم
خندید و گفت...
روی تخت دراز کشیده بودم و مقاله ای رو مطالعه میکردم...
جلوی در خانه شان ماشین را نگه داشتم، رعنا در سکوت...
عاقبت وقتی به خانه رسیدم هوا کاملاً تاریک شده بود...
تعداد صفحات : 8